مرغ سعادت

گاهنوشت های ع.م.م

مرغ سعادت

گاهنوشت های ع.م.م

"دولت آزاری" به مثابه کسب و کار !


"دولت آزاری" به مثابه کسب و کار !

در روزهایی که مردم با آرامش در تدارک عید نوروز و امور مرتبط با آن هستند و سیاسیون معتدل به جامعه امید تزریق می کنند و هر که می تواند به سهم خود قدمی برای ارتقای جامعه برمی دارد قلیلی با خشم و غیظ و غضب و چهره های برافروخته به «دولت آزاری» سرگرم شده اند.
 
اصطلاح «دولت  آزاری» را بر سیاق «مردم آزاری» و از این رو به کار می بریم که احساس می شود از سر عادت و ناتوانی از ترک آن است که دست به برخی رفتار ها می زنند. یک روز وزیر خارجه آماج حملات است ، روز بعد سراغ وزیر ارشاد می روند و از او می خواهند فرهنگ آسیب دیده از رواج دروغ و تهمت در سال های گذشته را یک شبه اصلاح کند و سپس وزیر علوم و بعد ، وزیر آموزش و پرورش و ... سوژه  این دولت آزاری می شود.
 
البته که انتقاد حق همه است. البته که در برخی سیاست ها اشتباهاتی وجود دارد و البته که نقد بهتر از بسیاری ستایش هاست. اما اینجا نه از "نقد" که از "پدیده دولت آزاری" سخن می گوییم. به این معنی که انگار، صرفِ آزار هدف است. چرا که تا سوژه تازه ای پیدا می  کنند قبلی را رها می کنند. و اتفاقا جایی که هزینه دارد صدایشان در نمی آید.اعتراض خوب است. علامت یک جامعه پویاست ولی اعتراضی که از تشخیص خود فرد برخاسته باشد.
 
می گویند فردی سرش را به دیوار می کوفت و بعد همان سر را در میان دست ها می گرفت. به او گفتند اگر سرت را به دیوار نکوبی دیگر نیازی هم نیست برای رهایی از درد آن تلاش کنی! پاسخ داد: نمی دانید وقتی سرم را به دیوار نمی کوبم چه احساس آرامشی دارم!
 
دولت آزاران نیز احتمالا دچار همین گرفتاری شده اند. شاید به مواقعی می اندیشند که گریبان کسی را نمی گیرند و برای آن آرامش، خودشان و مردم را به دردسر می اندازند.
 
نگاهی سریع به واژگانی که به کار می گیرند نیز نشان می دهد که شیفته چه هستند: توقیف، برخورد، انحلال، تعطیل و هرآن چه از نبودن و برچیدن حکایت کند و آن قدر کار «سلبی» انجام داده اند که هر امر «ایجابی» برای آنها مشکوک و توطئه آمیز جلوه می کند.
 
وزیر ارشاد را با رمان های توقیفی ونه مجوزهای صادره قضاوت می کنند و وزیر خارجه را با مواجهه مستمر با دنیای خارج و نه توسعه روابط و وزیر علوم را با هر کاری که انجام ندهد و ... در واقع وزیر خوب ارشاد وزیری است که مجوز ندهد و وزیر خوب خارجه وزیری که رابطه بر قرار نکند. اگر چنین باشد چه نیاز به وزیر و وزارتخانه؟  
 
گویی هر که می خواهد دهانی باز کند و کلمه ای بنویسد ابتدا باید از این جماعت اجازه بگیرد و انگار، آنان سپید پوستانی هستند که با منطق دوران آپارتاید برای دیگران یا همان سیاه پوستان تصمیم می گیرند.این در حالی است که هشت سال تمام فرصت داشتند هر گُلی که می توانند به سر مردم بزنند، و نزدند مگر؟! 
 
دردا و مصیبتا که از پدیده های مه آفرید و بابک زنجانی و مُردن مردم از بی دارویی و آلودگی هوای ناشی از بنزین های نامتعارف و ... آن قدر به فغان نمی آیند که از مطالبه ای و سخن متفاوتی یا خطای ناخواسته ای در رسانه ای.  مردم البته در انتخاباتی که به همه پرسی می مانست به همین رویکردهای آنها واکنش منفی نشان دادند و گفتند نمی خواهیم به نام ما و از جیب ما تصمیم بگیرید. به نام خودتان و با هزینه خودتان تصمیم بگیرید. به چه زبانی باید بگویند تا متوجه شوند؟ آخر با چه زبانی؟
 
مردمِ گرفتار در غم نان، به پاس نوروز و تحولات سیاسی این روزها لبخند می زنند و از طراوت باران لذت می برند. اینها اما عبوس اند و به هر بهانه روی ترش می کنند. مردم به یک روحانی دل بسته اند اما این مدعیان دفاع از روحانیت، سخنان روحانیِ روحانی را بر نمی تابند. آخر، مگر چه اتفاقی افتاده است؟ از دست دادن بخشی از قدرت - و نه همه آن - تا این اندازه رنج آور است که هر روز به چهره یکی از مدیرانی که آمده اند ما را از زیر این آوار بیرون بیاورند چنگ می زنند؟ این همه شیفتگی را با داعیه بی توجهی به دنیا و مافیها و تنزه طلبی و توصیه به دیگران، چه کار؟
 
 بیشتر وزیرانی که آماج این حملات قرار گرفته اند در واقع وزیر نیستند، نیروهای امداد ونجات اند. داشتند بیرون از دولت زندگی شان را می کردند. آمدند ما را، اقتصاد ما را، فرهنگ ما را و اخلاقیات ما را از زیر آواری که همه را داشت له می کرد نجات دهند. به صورت امدادگر که چنگ نمی زنند!
 
بد نیست به «دولت آزاران» یاد آور شویم سال پیش در روزهای پایانی اسفند ماه 91 مشکل مملکت قیمت پسته بود و امسال حداقل دغدغه ملی نیست! سال پیش رییس وقت دولت همه همت و وقت و فرصت خود را معطوف به تبلیغ برای رییس دفتر خود کرده بود و تا از مراسم تشییع جنازه هوگو چاوز برگشت نشان درجه یک فرهنگ را به او اعطا و « بهاریِ بهاریِ بهاری» اش توصیف  کرد.  اسفند امسال عطش دلار و طلا فرو نشسته ولو ارزان نشده باشد. دولت آزاران اما کاری به جامعه ندارند و دنیا یعنی خودشان و شاید باورشان شده آن 10 تا 15 درصد آرا که آنها را به کرسی هایی نشانده همه مردم اند.
 
 چرا نمی گذارند آب خوش از گلوی مردم پایین برود؟ تا کی پمپاژ کینه؟ تا کی انتساب هر هنرمند و صاحب فکر به بیگانه؟ تا کی مرگ خواهی به نام آرمان طلبی؟ 
 
در القاب امامان مان دقت کنیم. به ترتیب از «عدالت، نیکویی، شجاعت، نیایش، دانش پژوهی،صداقت، کظم و فروخوردن غیظ ، رضایت و خرسندی، بخشندگی، پرهیزگاری و تحمل و هدایت شدگی» حکایت می کند. همه اینها مثبت است. این جماعت اما چرا این قدر غضب آلودند؟ مگر بسیاری از امکانات را فراچنگ نیاورده اند؟ واقعا اگر بنا بر تقسیم عادلانه باشد سهم بیشتری نصیب می برند؟
 
حکایت غریبی شده است. به جای این که تقدیس کنندگان قدرت حامی دولت به عنوان نماد قدرت باشند دیگران باید به آنان یادآور شوند دست از دولت آزاری بردارید. حزب و گروه تشکیل دهید و خود را برای انتخابات مجلس آماده کنید. قاعده بازی را رعایت کنید. برای دیگران هم حق زندگی قایل شوید. سیاه پوستان هم حق حیات دارند!
 
انتقاد حق همه است، اما آنچه می بینیم انتقاد نیست. فریاد و فغان است که چرا فلان جا و فلان جاه را از ما گرفتید. دولت آزاری است و هنگامی که دولتی بخواهد خواست های مردم را جامه تحقق پوشاند روی دیگر سکه مردم آزاری.  دولت آزاری هنگامی اتفاق می افتد که بهانه موجهی نداشته باشند. وقتی حرفی برای گفتن نباشد برای خالی نبودن عریضه یک روز گریبان این و روز دیگر گریبان آن را می گیرند. همان سری که به دیوار کوفته می شد! مدام سابقه افراد را می کاوند. خداونددستار العیوب است اما اینها برای خود، شأن افشا و حتی نسبت دادن آنچه ارتکاب آن محل تردید باشد قایل اند. نعوذ بالله شانی بالاتر از خداوند!
 
بگذارید زندگی کنیم. موفقیت این دولت در عرصه های دیپلماسی، فرهنگی و اقتصادی به نفع همه است. چه محافظه کاران که می توانند از ریشه سیاسی حسن روحانی بگویند و چه اصلاح طلبان که انتخاب او را حاصل حمایت خود می دانند و چه اکثر مردم که فارغ از مناسبات سیاسی و به صورت اشراقی دل بسته اند. تقبیح دولت آزاری نه در نفی نقد که در نفی این حجم از کینه است. کینه ای که نه با آموزه های دینی ما مناسبت دارد نه با آیین های ملی ما. پمپاژ کینه را متوقف کنید!