هر سال سرهنگ قالیباف عزیز لطفش شامل حال گروهی می شود یک سال دانشجویان کوی دانشگاه و سالی دیگر شامل معلمان و فرهنگیان اختلاس گر !! روز گذشته ، روزنامه همشهری ارگان شهرداری عریض و طویلش حقوق معلمان بیچاره را به سُخره گرفت و با کاریکاتور نغزش مشت محکمی بر دهان یاوه گوی ما زد تا ملت ، 2 اردیبهشت نود و چهار را با 18 تیرماه هفتاد و هشت جمع ببندند و حاصلش 20 ی شود برای این سرهنگ پاکباخته و کاندیدای همیشگی ریاست جمهوری !!
اصلاً ما معلم ها حاضریم همه مون رو داخل یک هواپیمای توپولوف روسی بگذارد و خودشون که اتفاقاً خلبان هم هستند به پرواز درآورد و ...
بعد وسط آسمان باچتر به زمین برگردد و بدون مزاحمت، این سرهنگ عزیز به مدیریت انقلابی شان بپردازند !
عُذر می خواهم ! ببخشا بابت شُغلِ بَدَم سرهنگ جان !
من نمی باید دم از حقّ و حقوقم می زدم سرهنگ جان !
می شود لطفی کنی ما را سُپور خویش گردانی عزیز !
تو بزرگی ، شهرداری ! من ضعیف و بی حدم سرهنگ جان !
من نمی باید از این خواب گرانسنگِ خودم پا می شدم !
گولِ دشمن خورده ام ، اعدام را می بایدَم سرهنگ جان !
من دوباره کفّه ی مرگِ خودم را می گذارم در کلاس
پای تخته ، رخت خوابم سوی خود می خوانَدم سرهنگ جان !
کوفتم گردد ، همین 1 میلیون و اندی زیاد است از سرم !
شرم ، از افزوده خواهی های خود می آیَدم سرهنگ جان !
18 تیرِ 1378 و .... وای ، نه !
من غلط ... من نقطه چین ، من حرف مفتی را زدم سرهنگ جان !
استاد
عالی بود با اینکه زبانتون طنزه اما تلخی گزنده ای داشت
موفق باشید مثل همیشه
زمانی که دم از سال فرهنگی میزدن باید اول خودشون رو اصلاح میکردن . خودم معلم نیستم اما علاقه و احترامی که به این شغل شریف دارم و ناراحت دوستان مهربونمم که واقعا شغل انبیا برازنده آن هاست چرا که توی کلاس درس همه وجود و فکرشون پیش بچه هاس و .....
ای وای بر دل پر