مرغ سعادت

گاهنوشت های ع.م.م

مرغ سعادت

گاهنوشت های ع.م.م

مثنوی ( شب آرامش و رستگاری )

دلم امشب قرار از دست داده
تنم ، سر را به زانویش نهاده

هوای چشم هایم نیز ابریست
نمی دانم فراسوی دلم کیست !؟

نمی دانم جه در رگهام ، جاریست؟
که سهم قلبم ، امشب بی قراریست

بجز مهر علی ، چیزی دگر نیست
و جز یاد و غمش ، فکری به سر نیست

علی آن اسم اعظم ، رمز هستی
خداجویِ زمانِ بت پرستی

علی، معنای زیبایِ رهایی
علی ، گنجینه ی سِرّ خدایی

علی ، یعنی لبالب از شهامت
علی ، یعنی حدیث استقامت


علی ، مستغرقِ دریایِ اللّه
انیسِ خلوتِ شبهایِ او : چاه     



علی ، گُلواژه ی صبر وتحمّل
علی فرسنگها دور از تجمّل


علی ، زیبا ترین معنای عشق است
علی ، تندیس بی همتای عشق است

علی ، شأ نِ نزولِ هل اتی... است
و مصداق حدیث لا فتی ... است

بقربانِ دو تیغِ ذوالفقارش
فدایِ کفش هایِ وصله دارش

چه شبها ضَجّه می زد تا سحرگاه
و راز خویش را می گفت با چاه :

من آن مولود کعبه ، من علی ام
به اهل آفرینش من ولی ام

نهادم پای بر دوش پیمبر
بُتان را می شکستم تا به آخر

من آن خوابیده ی لیلُ المَبیتم
رسول اللّه را از اهل بیتم

منم پیروز جنگ عبدودها
چو صخره پیش روی جذر و مدّها

گشودم درب خیبر را به یکدست
کجا ای چاه ! چون من در جهان هست!؟ 


ولی اینک سپاه اهل باطل
برایم صف کشیده در مقابل

همانها که زِره از پشت بستند
دل پیغمبر حق را شکستند

زمین را زیر پایم سست کردند
فدک را ناجوانمردانه خوردند

به رویم سبز گردد نهروان ها
تنم آماج شمشیر و کمان ها

امان از عمروعاص و اشعری ها
دلم خون شد از آن کج داوری ها

ولی امشب ، شب وصل است و پرواز
شب شقّ القَمَر در فصلِ اعجاز 


شب آسایش است و رستگاری
شب آرامش است و رستگاری

شبی که می شود از جام و مُل گفت
و با معشوق گل بشنید و گل گفت